هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
  به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ  دلخسته ز شیراز بیاید،
  بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟
 چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد،
  گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد
  زمین مرد، زمین مرد ،
خداوند گواه است،دلم چشم به راه است،
 و در حسرت یک پلک نگاه است،
  ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،
  برسد کاش صدایم به صدایی...